در آن نفس که بمیرم، در آرزوی تو باشم
بدان امید دهم جــان ، که خاک کوی تو باشــم
سوار باد بیایم ، به گیسوان تو افتم
گلی سپید که دائم ، کنار موی تو باشم
یــــــار ای یار
در کار دلم دست نگهدار ، این بار
این عشق تو را خوش ، خوش آمده انگار
بسیار بسپار دلی را، دلی را تو بدست آر
---
تو مثل مهر بخندی و مثل ماه بتابی
من آن که آیینه در دست ، روبروی تو باشم
ستاره ای شوم و روی قلب تو بدرخشم
همان جواهر زیبا که بر گلوی تو باشم
---
هزار و یک شب یلدا ، چو شهرزاد نخوابم
هزار قصه بخوانم ، که قصه گوی تو باشم
مرا بخواه تو حتی در آن نفس که بمیرم
که هست آرزوی من ، که آرزوی تو باشم...
تاریخ : جمعه 92/12/23 | 3:35 عصر | نگارنده : بی خواب | نظرات مرتبط با مطلب ()